چمدان چرخدارش را وسط مترو روی زمین پهن کرد. زیپ چمدان را که سه طرف چمدان چرخیده بود، باز کرد. شروع کرد " خانما ادکلن فقط پونزده تومن. مارک چی چی. خانم هایی که ماهواره می بینن می شناسن. خانما تستر هم داره هر کی خواست بگه بهش بدم" چند دفعه تکرار کرد. اما کسی توجهی نکرد. حتی کسی حوصله نگاه کردن هم نداشت. وقتی که مطمئن شد کسی خریدار نیست، زیپ چمدان را با دقت بست. بلند شد. چادرش را کشید روی چمدان. در که باز شد از قطار پیاده شد تا سوار قطار بعدی شود.